من آسمان و زمين را ندوختم ، امّا
بتِ هميشه خدا در خودم ، شماها چي؟!
اگر چه داد زدم آسمان نمي فهميد
منم شكست صدا در خودم ، شماها چي؟
محمد تقی قشقایی*
سلام
جلسه ی شعر دوستانه ی ورامین ۵/۲/۱۳۹۰
حاضرین هفته:
خانم ها:مینا انصاری،خانم کویری،صدیقه مرادزاده، خانم سلیمی
سمیرا رمضی، زینب سالاری،خانم تات،سرکار خانم نجفی،
خانم خانی، خانم سلمانی
آقایان: محمد رضا دارایی،مجید مه آبادی،سید ایمان موسوی
فرشید ابراهیم زاده، کامران شیخی،مجید ابی ابراهیمی
سیامک میکائیلی و پیام فضلی پناه که(بعد از تعطیلی جلسه رسید)
نمونه شعرهای هفته:
روزی خدارا سرزنش می کردم
که جهان را اینگونه آفرید!
وپدر ومادرم را
که مرا به دنیا آوردند
■
امروز عکس تورابه پدر ومادر
نشان می دهم
هرسه لبخند میزنیم
من برای پرندگان دانه می ریزم
وبرای بازگشتت
دعا می خوانم
مجید ابی ابراهیمی
۱
ساعت دو وبیست دقیقه است
برایت ناهار می آورم
موهایت را شانه می کشم
ساعت دو وبیست دقیقه است
ما وقت داریم
به پارک برویم
ساعت دو وبیست دقیقه است
چه خوب کردی
باطری های ساعت را درآوردی
۲
می خواهم با موهایم دستکشی ببافم
تا به بهانه ی زمستان
دستانت را
پنهان کنی
صدیقه مرادزاده از مجموعه ی(شبیه باد)
در گهواره می گذارم ات
برایت لالایی می خوانم
بخواب دیروز من
فردا امتحان دارم
سرکار خانم نجفی
شکلات صبحانه اش را میل کردو
استکان های چای را شست
رادیوی توی آشپزخانه را روشن کردو
بسته ی گوشت را از یخچال درآورد
می خواست برای مردش
ناهار درست کند
همین!!!
مجید مه آبادی