درباره ي انجمن


به وبلاگ تنها انجمن شعر هفتگی ورامین خوش آمدید!

جلسات هفتگی انجمن شعر دوستانه ی ما هر سه شنبه  
تهران/ورامین، میدان رازی( چوب بری)، فرهنگسرای رازی ساعت 17
با احترام دبیر انجمن:

مجید مه آبادی

majidmehabadi@gmail.com

www.poshtemiz.tk


دوســتان شاعر

لينکـهاي روزانه

آرشيــو

آرشيــو موضوعی

امـکانات

گزارشی از جلسه ی شعر دوشنبه 25/7/1390

  

 

"نشست آبان ماه - ما...چهارشنبه ها"

کانون شاعران و نویسندگان ورامین

چهارشنبه 4 آبان ماه

ساعت 16:30

همراه با نقد و بررسی مجموعه شعر "شبیه باد"

سروده صدیقه مرادزاده

باحضور" استاد حسن فرازمند" و "استاد سعید وزیری" و...

فرهنگسرای رازی ورامین- میدان رازی

****************************************

 

خورشید را پنهان نمی‌خواهند باران‌ها

ابرند و می‌بارند خود را بر خیابان‌ها

ما قطره‌ايم و قطره قطره جوی می‌گردیم

در شهر می‌گردیم و می‌گردند میدان‌ها

فریبا یوسفی

 

شاعران حاضر در هفته:

سرکار خانم ایمانبخش، زهرا حسینی، زینب سالاری

سرکار خانم نجفی، بهاران قنبری، مریم اردستانی

فاطمه لرنی، هدا لرنی، سرکار خانم سلمانی

زهرا امیری، مسعود کارخانه، اکبر شیرازی

مهدی کمیزی، رضا بیگدلی، منوچهر سوری

فریبرز شجاعی، مجید ابی ابراهیمی، مسعود گرجی

یاسین لرنی، مهدی یوسفی، محمد رضا دارایی

محمد رضا حیدری، فاضل اکبری، مجید مه آبادی

 

خبرهای هفته:

۱:در جلسه ی امروز کتاب (معنی شناسی کاربردی)

ویژه ی ادبیات از کورش صفوی وهمچنین سه فراخوان شعر

 گلها همه سرخند... وقف ... نماز، بین دوستان توزیع گردید.

۲: دانلود پي دي اف آموزش وزن عروضي شعر/سيد مهدي موسوي  

 ۳: 

"نشست آبان ماه کانون"

چهارشنبه 4 آبان ماه

ساعت 16:30

همراه با نقد و بررسی مجموعه شعر "شبیه باد"

سروده صدیقه مرادزاده

باحضور استاد "حسن فرازمند" و "استاد سعید وزیری" و...

فرهنگسرای رازی ورامین- میدان رازی

 

 ۴: نمایش تئاتر بدون شرح با بازیگری دوست عزیزمان داوود سرلک و مریم شیرکوند

وکارگردانی رضا شیرازی شنبه ۳۰مهرماه در

 تهران، تقاطع خیابان ولیعصر ( عج ) و خیابان امام خمینی ( ره ) ، جنب هنرستان موسیقی پسران

 مجموعه تئاتر محراب ساعت ۱۳ به روی صحنه می رود.

برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید.

 

 

نمونه شعر های هفته:

حیف از دل بیچاره که دلتنگ تو شد

پیوسته اسیر مکر و نیرنگ تو شد

با اینکه عروسک دورنگی بودی

با ساز تو رقصید و هم آهنگ تو شد

***

به سر میل هوای یار دارم

قرار وعده ی دیدار دارم

برو گم شو سرم خیلی شلوغه

برو دنیا که خیلی کار دارم

منوچهر سوری

 

وسوسه می کند

عشق...

           جنگل...

                       دریا...

کسی ندیده است به تازگی

شادمانه های مرا؟

بهاران قنبری

 

۱

دوست دارم که شبی حق حق و هوهو بزنم  

هو حقی در حرم ضــــــــامن آهو بزنم

گر بود بحـر خـزر فاصله بین من و او

بنشینم به بلم یکـــــــــــسره پارو بزنم

نزد آقای غریبم ببرم حاجت خویش

بر در بارگهش خم شده زانـــــــــو بزنم

نذر چشمان سیاهش ز گلستان غزل

یک سبد از گل یاس و گل شـــــب بو بزنم

بپرم روز چو پروانه به گرد حرمش

شب چو شمعی به طواف آیم و سوسو بزنم

ببرم یک دوسه تا کاسه به سقاخانه

هم به چشمم ز غبار حـــــــــرم او بزنم

پای آن پنجره آهسته بخوانم غزلی

خاک آن پنجره را با مـــــــژه جارو بزنم

تا کند حاجت شیرازی بیچاره روا 

  می روم تا که به آقای خـــــــودم رو بزنم

******************************

۲

کیست آن مرد که از کوه وکمر می آید

وچه خوش قامت ومنظر به نظر می آید

مثل خورشید که بالا زده از قامت کوه

یا که از ابر به در قرص قمر می آید

مگر آراسته گردیده به گل، باغ وچمن

که به سوی چمن ان مرغ سحر می آید

شاید ان مرغ مهاجر که شبی کرد سفر

عزم گل کرده و دارد ز سفر می آید

آری ان مرد که دارد علم عدل به دست

نیست چون هیچ کس وجور دگر می آید

این همان است که دارد سر امداد بشر

بهر از بیخ درآوردن شر می آید

گر بشر هست در اندیشه ی نابودی ظلم

او فقط از پس این قائله برمی آید

عاقبت این مه تابان به جهان می تابد

عاقبت از دل شب روز به در می آید

می کند باز دی تازه به یک عصر دگر

وبه سر دوره ی چون عصر حجر می آید

شاد باش ای دل شیرازی مسکین که دگر

عصر بیداد و زر و زور به سر می آید

اکبر شیرازی

 

بس كه همراه خود آوردم گناه خويش را

گاه پنهان مي كنم اينجا نگاه خويش را

 السلام اي عشق نوراني ترين تفسيرها

بازهم آورده ام روي سياه خويش را

اينچنين دعوت شدن شرمندگي هاي گداست

كاش مي شد تا ببوسم دست شاه خويش را

حسرت ديدار سلطان، جان به لب آورده بود

مثل عاشق بسكه برلب مي زد آه خويش را

چشم هايم ابر بود و مثل باران مي گريست

روبه روي صحن، جاي جان پناه خويش را

روشناي زندگي مان آسماني تر شده ست

يك نظر وقتي نشان مي داد ماه خويش را

قول آقا، قول آقا، قول آقا!، قول ِ قول!

گم نخواهم كرد ديگر سمت و راه خويش را

...

روح دريا زنده ي مواج هاي زائر است

كاش آقا ديده بودي بارگاه خويش را

مجید مه آبادی

 



سه شنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۰ | 12:39 | دبیر انجمن (مجید مه آبادی) |