با كدامين ذره سنجم آبروي اعتبار؟
آنقدر هيچم، كه از خود شرمسارم كرده اند
بيدل
سركارخانم نجفي، سيده شهره حقدوست، زينب سالاري
طاهره دهپاييني، بنفشه زواره، پونه زواره
صبا كمالي سرشت ، صديقه مرادزاده، هدا لرني
فاطمه لرني، زهرا حسيني، مريم اردستاني
مينا انصاري، سركار خانم محمدي، فاضل اكبري
سيامك ميكا ئيلي، محمد رضا دارايي، سينا قشقايي
مسعود گرجي، عليرضا حيدري، مهدي يوسفي
مجيد ابي ابراهيمي، سيد ايمان موسوي
منوچهر سوري، پيام فضلي پناه، مهدي كميزي
مجيد مه آبادي، محمد تقي قشقايي
خبرهاي هفته:
قبل از شروع رسمي جلسه ي شعر امروز، محمد قشقايي عزيز
به درخواست دوستان تازه وارد، اصول ابتدايي تقطيع شعر
را به صورت آموزشي براي دوستان توضيح دادند.
در ادامه بين دوستان حاضر درجلسه،چاپ دوم كتاب هم سفران
اثر داستاني محمد رضا بايرامي ومجموعه شعر شبيه باد
اثر صديقه مرادزاده وهمچنين دو فراخوان شعر
(ورامين ايراني كوچك) ، (شب شعر عاشورا)
به تعداد حاضرين در جلسه توزيع گرديد.
"نشست آبان ماه - ما...چهارشنبه ها" کانون شاعران و نویسندگان ورامین چهارشنبه 4 آبان ماه ساعت 16:30 همراه با نقد و بررسی مجموعه شعر "شبیه باد" سروده صدیقه مرادزاده باحضور" استاد حسن فرازمند" و "استاد سعید وزیری" و... فرهنگسرای رازی ورامین- میدان رازی
![]()
قابل توجه دوستان شاعر:
انجمن شعر دوستانه مانند ماه هاي اخير سعي دارد
هرهفته يك كتاب ادبي براي هر نفرهديه داشته باشد.
نمونه شعرهاي هفته:
من تشنه ي لب هاي عسل خيز توهستم
ديوانه ي چشم طرب انگيز توهستم
من تند تر از بارش باران شمالي
محتاج به بوسيدن يك ريز توهستم
منوچهر سوري
مادربزرگ حوصله کن امروز
با شعرهات ولوله کن امروز
فردا بهشت سهم تو خواهد شد
با بی کسی مقابله کن امروز
اینجا سوال باش جوابم را
دل را پر از معادله کن امروز
دریای نور! اگر چه نمی فهمند
با موج هات هلهله کن امروز
بی معرفت منم که نمی آیم
مادربزرگ من! گله کن امروز...
محمد تقي قشقايي
سیگارش را به لب می گیرد و
برای همیشه
راه می افتد
قطار
چه ساده ایستگاه را
ترک می کند
صديقه مرادزاده
بــگـذار بگـویـنـد کـه دیـوانـه شد ایـن زن
زد بر سرش از خانه به میخانه شد این زن
بگـذار ببـیننـد کـه مـردانه رهــا شـد
پاشید ز هم بنده ی پیمانه شد این زن
هر جا که دل سوخته دید و تن عریان
دیوار به دیوار همان خانه شد این زن
در خلوت چشمان گره خورده ی یک مرد
از پیله برون آمد و پروانه شد این زن
چـرخیـدبـه دور خـودش و مـاه بـرآمـد
چرخید سرش، یک شبه افسانه شد این زن
نوشیـد شرابـی کــه بـه یکـبـاره زمیـن زد
ویرانـه ی ویرانـه ی ویرانـــه شــد این زن
آنقـــدر که از تـلخـی نـاب دهـن عـشـق
با خویشتن خویش جو بیگانه شد این زن
گر مرگ چنین است ،همین معرکه عشق است
بــگــذار بــگــویــنــد کــه دیــوانـــه شـد ایــن زن
طاهره ده پاييني
درجهاني كه مقدم بودنم راتنها
تعارف مي كنند
مجبورم
دخترانم را مرد بار بياورم!
صبا کمالی سرشت