گهی رحمان گهی جبار می شد
گهی غفارو گه قهار می شد
عبایش را که می پوشید مولا
خودش یک کعبه ی سیار می شد
اصغرعظيمي مهر
حاضرين هفته:
سركار خانم نجفي، صباكمالي سرشت، ميناانصاري
زهرا حسيني، مريم اردستاني، فاطمه لرني
هدا لرني، زينب سالاري، سركارخانم جوادي
سميرا رمضي، بهاران قنبري، فاضل اكبري
محسن مرادي پور، ياسين لرني، هاشم شيرزاد
مجيد ابي ابراهيمي، مهدي كميزي، منوچهرسوري
سيد ايمان موسوي، عليرضا حيدري، سيامك ميكائيلي
محمد رضا دارايي، مجيد مه آبادي
خبرهاي هفته:
انجمن شعر دوستانه: فرارسيدن عيد غدير خم را
به همه ي شما دوستان تبريك عرض مي كنيم.
از آنجاکه انجمن شعر دوستانه هرهفته یک کتاب ادبی
برای دوستان حاضر درجلسه ی خود دارد
این هفته مجموعه ی شعر تابستان عاشقان(محمود درویش)
انتشارات فصل پنجم بین دوستان شاعرتوزیع شد.

***
رونمایی مجموعه غزل " تو را می نویسم "
در فرهنگسرای انقلاب

جلسه رونمایی و نقد وبررسی کتاب ((تو را می نویسم))
جدیدترین مجموعه غزل رضا کرمی عزیز
در تاریخ سی ام آبان راس ساعت شانزده در فرهنگسرای انقلاب تهران
با حضور اساتید و منتقدین آقایان :
( یوسفعلی میر شکاک ، بهروز یاسمی ، محمود اکرامی ، اسماعیل امینی
عبدالجبار کاکایی و کمال شفیعی ) بر گزار می گردد .
فرهنگسرای انقلاب تهران در :
بزرگراه شهید نواب صفوی ، تقاطع خیابان کمیل شرقی واقع شده است.
گفتند كه كنترل كنم كارم را
احساس زلال دوستت دارم را
يادم باشد كه ديگر عنوان نكنم
اين تكيه كلام مردم آزارم را
منوچهر سوري
زني كتك خورد/چاقوخورد
گلوله خورد واما من
نه كتك مي خورم
نه چاقو/ونه گلوله
تها در اين ويترين بي هياهو
خاك مي خورم.
صبا كمالي سرشت
كلاغ شب دلش درگير ماهه
بدون ماه پيشونیش سياهه
براش آورده زنجير ستاره
گمونم يك عروسي توي راهه
***
دلت چون با زمستان شد برابر
بنوش از شعر هاي داغ مادر
تمام واژه هايش قند پهلو
كنار استكان، پاي سماور
سميرا رمضي
با آمدنت سيل سياهي رفت
ايام همه رو به تباهي رفت
اي مرغك خسته پر كجابودي؟
با هرنفست غصه به آهي رفت
تنهايي وغم به زيرپاي ما
نابودشدوبه قعرچاهي رفت
باتوهمه شب ستاره باران شد
شبهاي هميشه بي پناهي رفت
با آمدنت به چشم خود ديدم
گفتي كه خزان برو، به راهي رفت
اي رونق جان بگو كه مي ماني
هرگز تو نگو، نگو كه خواهي رفت
زهرا حسيني
بي دلشوره ي آمدنت/تمام ثانيه هارا مي شمارم
سرم درد مي كند
هروقت دلشوره مي گيرم/اينطور مي شوم
اما من كه دلم شور نميزند/آخر برايم مهم نيستي
اصلا تصادف كن، بمير
چرا بايد براي ديرآمدن/يا/نيامدنت
دلم شور بزند
من كه تورا دوست نداشتم/صدايم ميلرزد
دوباره اين جمله را تكرار مي كنم
تورا دوست نداشتم
دوستت ندارم
اما، حالا دوستت دارم
براي يك دقيقه ديرآمدنت/هزاران بار ميميرم
واين حقيقت را بارها درخود ميشكنم
زينب سالاري
مي خورد بربام خانه حال باران ديدني ست
مي توان فهميد امسال اين زمستان ديدني ست
گاه از روي درختان برگ ها را مي نواخت
گاه وقتي اينچنين مي شد دوچندان ديدني ست
كوچه هاي تنگ وقتي بي نشان از عابر است
پرسه هاي من حوالي خيابان ديدني ست
مي روم تا دوستانم را بيابم، فكر كن!
زير باران شعر خواني با رفيقان ديدني ست!!!
هر طرف در شهر مي چرخم زلال و آينه ست
چشم هاي تو درآيينه؛ كماكان ديدني ست
مجيد مه آبادي