در خروش افتاب داغ پر شکوه
زير دانه هاي گرم و روشن عرق
برق ميزند چو قله هاي کوه
شانه هاي تو
قبله گاه ديدگان پر نياز من
شانه هاي تو
مهر سنگي نماز من
فروغ فرخزاد*
سلام
جلسه ی شعر دوستانه 9/12/89
متاسفانه باخبر شدیم مادر گرامی فرشاد فروزان درگذشت است
واز همین جا به این شاعر عزیز تسلیت عرض می نماییم.
وخبر بعدی برگزیده شدن صدیقه مرادزاده در جشنواره شعر فجر
که به ایشان تبریک وآرزومند موفقیت های پی در پی ایشان هستیم.
و همایش ملی
جهانی شدن وادبیات با همت دانشگاه آزاد واحد ورامین-پیشوا
پنجشنبه ۱۲ اسفند از ۸ صبح الی ۱۶
سالن اجتماعات دانشکده کشاورزی ورامین
باتوجه به تعطیلی هفته ی گذشته جلسه ی این هفته عالی برگزار شد
دوستان زیادی دور هم نشستیم و شعرخواندیم واز هنرحرف زدیم.
حاضرین هفته:
خانم ها:سرکار خانم نجفی،خانم سرهنگی،پروین فرج الهی،فاطمه محمدی،مینا انصاری
آقایان:محمد رضا دارایی،کاظم سراج،محمد حسن صادقی،مجید مه آبادی
ایمان موسوی،مهدی فروغ صادقی،مجید ابراهیمی،مهدی کمیزی
علی بوربور،پیام فضلی پناه
شروع جلسه با خوانش چند شعر از
هفتمین مجموعه شعر جشنواره ی سراسری آزاد جوان ۱۳۸۸ توسط پروین فرج الهی
*******
این هفته راجع به عینیت وذهنیتی تصاویر شعری وتا ثیر آن برمخاطب امروز
مورد برسی ومبحث دوستان قرار گرفت.
*******
چند طرح از کاظم سراج وشعر سپیدی از خانم فرج الهی به نقد گذاشته شد.
همه ی دوستان هم به شعرخوانی پرداختند
ودر آخر محمد رضا دارایی ومحمد حسن صادقی
با اجرای موسیقی حال وهوای دیگری به جلسه دادند.
نمونه شعرهای این هفته
جای آنکه خسته دل در پیله ی غم ها نشستن
یا که با اندوه فرداهای نا پیدا نشستن
جای آنکه غمزده پشت حصار شک وتردید
در غم ایکاش واما وهزار آیا نشستن
میشود در باغ مستی زندگی با شوق رویش
درکنار چشمه ی اندیشه ای والا نشستن
میشود محو تماشای هبوط آبشاران
در پناه دره ای سرسبز وروح افزا نشستن
میشود در یک شب مهتابی زیبایی پاییز
پای آتش برچکاد قله ای تنها نشستن
میشود در ساحلی آرام ودور از هر هیاهو
خیره بر امواج کف آلوده ی دریا نشستن
گرچه فانوس خیالم شد غبار آلوده امشب
میتوان با یاد صبح روشن فردا نشستن
کاظم سراج(غبار کوهستانی)
آب ها
آب های تسلسل
باران
فواره ها
فاضلاب ها
واین تف سربالا
جاذبه ات را
زمینی آبستنم
(پروین فرج الهی)
(۱)
بیش ازآنچه به دست آورده ایم
دویده ایم
نگاه کن
دست هامان
کوچکتر از
پاهایمان است.
(۲)
هراسان از هول صحراو
گریزان از گرگ تنهایی
بانگ برمی داشت
چوپان دروغگو!
(مجید ابراهیمی)
واینگونه باز می آید شب
باسرما وسکوتی بی پایان
وتاریکی غلیظ،محو،بی انتها
عابری شب گرد در صحنه می خواند نمایشنامه و رل را
نقش بازنده،پوچ،سرخورده سهم اش بود و
استاد گونه اجرا کرد
نسیم را نوازش کرد عابر مذکور
صدای تبل نومیدی ترانه خوان آن شب بود
عابر بی کس به زیر تاریک نور مهتاب می رقصید
در آغوش جاده بوسه می داد وبازهم ناپیدا شد
(علی بوربور)