با عرض تبریک ماه رمضان با گزارشی از جلسه ی شعر دوستانه
سه شنبه 27/4/1391در خدمت شما هستم.

لینک وبلاگ های ادبی ۱۵ ساعت قبل وهمزمان با بروز شدن وبلاگ انجمن
شاعران حاضر در جلسه ی این هفته:
مریم اردستانی، زهرا کردبچه، زینب سالاری، زهرا حسینی
مینا انصاری، فاطمه خسروی، فرخنده نجفی، پونه زواره
بنفشه زواره، سحر کچویی، زهرا امیری، آرام چهر آبلو
هدا لرنی، فاطمه لرنی، مهرداد انتظاری، میلاد سلیمانی
مسعود مه آبادی، احسان قوی بازو، هومن مرادی فر
مجید ابراهیمی، فرشاد فروزان، یاسین لرنی،محسن میرزایی
مهدی کمیزی، رضا عبدی، پیام فضلی پناه، فرهاد شریفی خواه
فاضل اکبری، سید ایمان موسوی، مجید مه آبادی
نمونه شعرهای هفته:
نه از حوالی پرتم
نه در آستانه ی انتظار
در چشمانم هردم بیهوده پرسه نزن
((مرگ))
مردن بهانه ی بهتری می خواهد.
فرخنده نجفی
حیرت نکن که خودم باورم شده
من مرد عاشقم
عاشق تر از تمام زمین
تنهاتر از خدا
بگذر
ستاره در شب طعنه طلوع کرد
من بی سحر شدم
یا دست من به وسعت تو قد ندادو مرد
خاتون قصه های شب سرد کودکی
بختش سیاه شد
دستی که سرنوشت مرا لعنت نوشته بود
دیدی که خط نزد
بودن،
همیشه بهارم-
درد کمی نبود!
حیرت نکن که خودم باورم شده
تنها تر از خدا
عاشق تر از تمام زمین
من مرد عاشقم.
رضا عبدی
چنبر زده مار زنگی عشق
خوش نقش و نگار روبه رویم
با این همه دلفریبی از او
می ترسم و گرم گفتگویم
آخر به دلت چگونه آمد
وقتی که ندارد هیچ پایی
جز خلوت بی قرار جانت
شاید که ندارد هیچ جایی
آخر تو بگو به جز غم و درد
در چشم سیاه او چه دیدی ؟
بی مهره ی مار او چگونه
آهسته به کنج دل خزیدی ؟
گنجینه ی دل به تو سپردم
مخفیگه دل فقط تن توست
پس نیش نزن به جانم ای عشق
خونم به خدا به گردن توست
****
ای بخت سیاه خفته ی من
دیدی چه خدای ما بزرگ است
دلهای شکسته آسمانیست
کی گفته خرابه جای گرگ است
زهرا حسینی
... بعد از گناهان ...
روی زمین
عمود بر سطحی که دیگر افق نیست،ایستاده ایم
نام های آشنا به زبان می آوریم
در حضور و غیاب هر روز
غایب های امروز کلاس را ...
ما فرض هایمان را چند وقتی هست دور ریخته ایم
از تازگی نسلمان خسته شدیم
از اینکه مرگ تنها نام آشناست
از اینکه تولد تنها فعل محدود به زمان
زندگی هم تنها پل نرسیدن به تو
روی زمین هر چه بیشتر قدم می زنیم
خسته تر می شویم
روی زمین هر چه بیشتر فکر می کنیم
خسته تر می شویم
ما روی خطی با زاویه ای باز راه می رویم
ما غم را به دوش ،شادی را در آغوش
جنازه عشق را تشیع می کنیم
ما ادم ها سال هاست خسته تر از همیشه
نام های آشنا را مرور می کنیم
ما انسان ها سال هاست که دیگر
نه فکر می کنیم نه شادی
ما سال هاست بعد از گناهانمان ، خستگی در می آوریم !
بنفشه زواره
سلام
گزارشی از جلسه ی سه شنبه 20/4/1391
با تشکر از نظرات، نقد های عمومی وخصوصی دوستان شاعر
در ادامه ی حضور شاعران قدیمی این بار سرکار خانم سمیه مزینانیان
با حضورشان ما را خوشحال کردند.
دوستان شاعر می توانند وبلاگ انجمن را از دامنه ی زیر هم دنبال کنند.
www.poshtemiz.tk
شاعران حاضر در جلسه ی این هفته:
مینا انصاری، زهرا کردبچه، سمیه مزینانی، فاطمه خسروی
زینب سالاری، سحر کچویی، پوراندخت قربانی، اعظم عباسی
سرکار خانم جوانمهری، هستی مظفری، مریم اردستانی
سید ایمان موسوی، میلاد سلیمانی، فاضل اکبری، یاسین لرنی
کاظم سراج فیروزکوهی، هومن مرادی فر، مسعود مه آبادی
فرهاد شریفی خواه، مهدی یوسفی، رضا عبدی، محمد مصطفایی
محسن میرزایی، مجید ابی ابراهیمی، حسین بوربور، ضرغام میرزایی
حسین جنتی، مهرداد انتظاری، سید مهدی میرآقایی، مجید مه آبادی
نمونه شعرهای هفته:
در دست باد زخم صداي پلنگ هست
دنيا چه كوچك است، فضامان چه تنگ هست
در جاي جاي شهر خدا جا گرفته است
شيطان، اگرچه بر بدنش جاي سنگ هست
رفتن اگر چه باور تلخي است ، مي رويم
ديگر كجاي قصه مجال درنگ هست
وقتي غروب روي تنت موج مي زند
فرقي نمي كند كه چه چيزي قشنگ هست
فرقي نمي كند كه كجا ايستاده اي
هرجا هميشه سايه ي سنگين جنگ هست
حتی نشد كه رجعت تاريخ را نديد
دنيا هنوز عرصه ي تيمور لنگ هست
سید مهدی میرآقایی
بهشت زیرپایم را
به پیشانی ات گره می زنم
تاچین دغدغه ای
نتواند
ماه پیشانی ات را
را بپراند
سمیه مزینانیان
در سر ز صفای عشق او شوری کو؟
در دل زولای حضرتش نوری کو؟
جایی که تهی شده ست دلها ز یقین
بردار بلند عشق منصوری کو؟
کاظم سراج فیروزکوهی
بانوی فصل های پینه ای!
توی سده ی سرماخیز بیست ویکم
پل هوایی خانه ی خوبی نیست
برای عروس شدن
چراکه هیچ گاه زمستان مزه ی آدم برفی نمی دهد
برای تو
که هیچ دستی شال گردنت را نبافته
یک بغل هیزم... نه!
یک شاخه گل ارکیده کافی ست
که قندیل های قلبتان را ذوب کند
اصلا روی تمام پل ها ی هوایی یک خط استوا می کشم
بگذار زمستان مرا نفرین کند
تنها یک فصل لبخند تومرا کفاف می دهد
بانوی بی فروردین!
باورکن همین فردا سبزه می کارم
که سرسبزی را به تقویم بی بهارتان گره بزنم
می خواهم طعم سیب بگیرد
سکوت مکرر هفت سین تان
هستی مظفری
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!
دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!
در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر
سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!
هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم
از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!
بو برده است لشکر من، بسکه گفته ام
از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست!
من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،
پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!
من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،
موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!
باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،
روشن شود، دلایل این باوری که نیست!
هرچند ، از هراس هجومی که ممکن است،
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،
فهمیده ام ، که کار صدف های ابله است،
تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!
حسین جنتی
دیدم که تمامشان گرفتار شدند
دیدند تورا ودرهم آوار شدند
با کشف جنون میشی چشمانت
در شهر تمام آهوان خوار شدند
اعظم عباسی
تلاطم این روزها
در اضطراب قرن
دلتنگی مرا نشان نمی دهد!
صبور باش پدر اتفاق ها
مادر دلیل ها
همسایه ی ناباوری ام،
همین قدر که بوی پیراهنت
نسیم را می نوازد
سکوت ِ درد آورم را
از پیش خوانده ای
همین قدر کافی نیست؟
مجید مه آبادی