

۷ دی... نشست ماه شاعران با همگاری انجمن شعر دوستانه
سلام به دوستان وهمراهان هميشگي انجمن شعر دوستانه
خرسندم از اينكه بازهم فرصتي شد تا اين صفحه ي مجازي را به روز كنم.
جلسه ي امروز با نقد غزلي از زهرا خسروي روند خيلي خوبي داشت؛ چراكه
دوستان بيش از يكساعت به بحث هاي محوري اين غزل پرداختند.
در ادامه شعري بلند از وجيهه اردستاني شنيديم واز يادداشت هاي دوستان
صحبت هاي خوبي نكته سنجي شد وقرار شد اين شعر پر حرف وحديث
هفته ي بعد به صورت چاپ شده بين دوستان توزيع شود تا
نقد ونظرهاي دوستان به جمع بندي خاص خود برسد.
به هرحال پايان جلسه با شعرخواني تك تك دوستان
وهمچنين به مناسبت تولد نيمايوشيج
مهدي كميزي عزيز دقايقي را به نيما خواني پرداخت.
زهرا حسيني، مينا انصاري، وجيهه اردستاني
مريم اردستاني، فاطمه عرب عامري، فاطمه اردستاني
هدا لرني، سركارخانم محمدي، زهرا خسروي
صبا كمالي سرشت، دكتر حيدري، مهدي يوسفي
كاظم سراج فيروزكوهي، فاضل اكبري
سيد ايمان موسوي، مهرداد انتظاري، مجيد ابي ابراهيمي
محمدتقي قشقايي، مهدي كميزي، مجيد مه آبادي
به روز شدگان:
محمد تقی قشقایی/ نشست ماه شاعران
سیده شهره حقدوست/ نقره های گداخته
مجید مه آبادی/ این اتفاقِ سالهاي پيش
صابره صادقی/ درد هست وطبیب هم!
بنفشه زواره/ چگونه خوابمان برد ....؟!!!!
صدیقه مرادزاده/ هذیان های یک دیوانه
الهه تاجیک زاده/ سوژه ی قاصدک ها
نمونه شعرهاي هفته:
كمي صبورباش و
به يادبياور
چگونه از دروازه هاي بسته
عبور كرديم
كليدها
كمي پس از قفلها
ساخته مي شوند...!
مجيد ابي ابراهيمي
آدم برفي
من مي روم
اگرآمدم/ديدم آب شدي
ناراحت نمي شوم
دوباره درآيينه ي آب
تورا مي بينم
فاطمه عرب عامري 12 ساله
خواستم بهر رهايي ز طلبكار سمج
دور خود سخت حصاري بزنم صبرآمد
خواستم تا ز پي راحتي خود به شتاب
هيكل خويش به داري بزنم صبر آمد
خواستم تا بكنم تصفيه ي خون بدن
بروم آب اناري بزنم صبر آمد
خواستم تا پس از اين سخت صبوري بكنم
دست بر صبر وقراري بزنم صبر آمد
كاظم سراج فيروز كوهي
از بالا به خودم نگاه مي كنم
كتاب دستم است/ نور كافي ست
به نظر خوب مي آيم
دوباره نگاه مي كنم
كتاب برعكس است
نورچشمك مي زند
ومن
به جاي خالي تو
خيره مانده ام.
صبا كمالي سرشت
از لهيب تو تنم مي سوزد/ غنچه ي پيرهنم مي سوزد
اشتياق نفس چلچله ها/ لحظه ي پرزدنم مي سوزد
تا مي آيم ز توحرفي بزنم/ واژه ها در دهنم مي سوزد
تا رديف غزلم مي گردي/ قافيه در سخنم مي سوزد
سرزمين دل من موطن توست/ پايتخت بدنم مي سوزد
دل گل در طپش ثانيه ها/ پي عاشق شدنم مي سوزد
اگر از داغ تو مرحوم شوم/ هستي ام در كفنم مي سوزد
زهرا حسيني
فقط درخت ها به زندگي ايستاده اند
جايي كه
آدم ها
رديف در رديف
پيرو جوان/ كنار هم
به مرگ خوابيده اند
قبرستان/ شلوغ ترين جاي شهر است
ما/ همه جوان مي ميريم.
روزگاري به سرمان آمده
جز مرگ
كسب وكاري نداريم.
ما / براي تفريح؛
مي ميريم!
مهدي كميزي
شهرها شلوغ وسپيدي آسمان كبود است
توي آتش غم خمپاره ها
دود وآتش لحظه هاي ناب اخبارند
سهم خواندن عجيب از آن تياره است
درميان نسل كشي هاي پي در پي
راستي چرا
خنده ها مدرن وشاعرانه ست؟
هدا لرني
فکر می کردم
این کبوتران چقدر آب می خورند!
امّا
شدت تشنگی ات را
فهمیده اند
که از صبح تا غروب
با نوک هایشان
برای گنبدت آب می آورند!
محمد تقي قشقايي
ملاقات زمستان
در شب بي هراسي
دست هاي (ها) كرده اي مي خواست
تا
آتشي روشن كنم
مجيد مه آبادي